#اینجانب

ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﻫــــــــــﺎ ﻧﯿﺴﺘﻦ

#اینجانب

ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﻫــــــــــﺎ ﻧﯿﺴﺘﻦ

هیچوقت از تاریخ های تقویمی برای ثبت خوشی های زندگی خوشم نیومده و هیچوقت دوست ندارم بنویسم «اینجانب در تاریخ فلان خوشحال هستم»

 
بیشتر دوست دارم انقدر تاریخ روزهای خوبم رو فراموش کنم و فقط به خود رویداد اتفاق افتاده فکر کنم که اگه به لحظه تلخی رسیدم، با فکر اینکه شاید همین دیروز بود که خوشحال بودم ادامه راه رو برای خودم هموار‌تر کنم.
 
چند هفته پیش بعد از اینکه نیمه های شب یک لیوان آب به دست مادرم دادم و راهی اتاق خواب خانه مادربزرگم شدم، با تمام دل‌گرفتگی هایی که از مادرم دارم و با اینکه تا حالا یک رابطه خیلی خوب مادر و پسری نداشتیم، و با اینکه آن شب چند دقیقه رو هم با بیشتر صحبت نکردیم ولی انقدر احساس نزدیکی به مادرم کردم که دوست داشتم به این بهانه تمام خوشی های آن یک هفته اخیر رو که دور از هیاهوی شهر و اخبار های کثیف سیاست، گذرانده بودم لیست کنم و در موقع مناسبی که حال حاضر باشد، بیشتر درباره اتفاقات پیش آمده بنویسم.

من ( این روزها بیشترین درگیری های روحی و روانی رو با خودم داشتم؛ کسی که سابقه نجات یک نفر از خودکشی رو داشته و اگر الان کسی دیگه رو توی این موقعیت ببینم بجای کمک کردن برای رفع این مسئله، شاید یک گوشه دنج پشت بام رو هم برای خودم انتخاب کنم! شاگردی درس خون که این روزها غیر معمول به ترک تحصیل فکر میکنه! کسی که سعی داشت بیشتر وارد اجتماع بشه و الان فقط تنها احترامی که توی چت کردن باهاش میتونین ببینین جواب دادن خشک و خالی سلام‌ هس! حالا هیچوقت هیچکس دلیل این تغییرات رو نمیفهمه و از دور فقط به «عوضی شدن اینجانب» نگاه می‌کنه.. خیلی خستم. خیلی ضعیف. خیلی تر از همیشه. این روزها تموم حرف هام رو توی پرانتز نفرت انگیز روحم نگه می‌دارم و چیزی که بقیه میبینن همه چیز اما قبل و بعد این پرانتزه ) هیچ!

شاید در حال حاضر شاهد زشت ترین «اولین پست وبلاگی» باشین که تا به این لحظه دیدین ولی خب به هر حال اینجانب هستم و شروعی دوباره..

اولین سری از وبلاگ رو با نام مستعار «اینجانب» شروع کردم و خیلی ناگهانی و بدون خداحافظی از دست دادمش و چند دقیقه پیش، پشت خاطرات وبلاگ دومم یعنی «اینجانب ناشناس» رو خالی کردم و خلاصه اینکه در اوج مدال خداحافظی گردنش انداختم تا بقیه شاهد از بین رفتن تدریجی شخصیت قبلی اینجانب نباشن...

 حالا من ماندم و #هشتگ_اینجانب و عزاداری برای «اینجانب ناشناس»‌ و شروعی دوباره که امیدوارم پایان تلخی نداشته باشه!

اینجانب یعنی پسر بچه‌ ای که پشت نقاب «اینجانب» مینویسه از دل‌گرفتگی ها و خوشی ها و شاید خیلی چیزهای دیگه!

پس به «هشتگ اینجانب» خوش اومدی